این تصویرها تکه تکه در من محبوسند، تکه تکه. ببینید: پشتش به من است هادی. با قاشق قرص را در آب میگرداند، هادی ــ پسر حوریه ــ میگرداند تا حل شود در آب و بخوراندش به حوریه. دیگر مقاومت نمیکند حوریه. میکرد. پیشترها میکرد. حالا یا زیر لب نفرین میکند ارتشیها را اغلب و لاجرعه سر میکشد یا با دستمالش فین دماغش را میگیرد و چشمهاش را هم میگذارد و انگار جام شوکران سر میکشد. ساکت میشود بعد. تا برود اتاقش هادی. پیشترها ساکت نمیماند. گریه میکرد همهاش. نفرین میکرد ارتشیها را... برود اتاقش پیش زنش. بخوابد کنار زنش لابد. من نمیدیدم، حوریه میگفت، توی فحشهاش و گریههاش. من نمیدیدم.
حوریه حرف میزند. با خودش بلند بلند حرف میزند. برای من خوب است. میفهمم. میفهمم در اتاق بغلی، تو حیاط، در بازار، بیرون اتاق یا خانه همسایهها بین آدمها چه میگذرد. خوبی حوریه همین است. حرف میزند همهاش. با خودش بلند بلند. گاهی درهم. نمیفهمم. باید حواسم را جمع کنم. قاتی میکند، قاتی میکنم. شاخه به شاخه میکند. باید حواسم را جمع کنم. قاتی که میکند اعصاب جیوهایام تیر میکشد. قاتی که میکند هادی میآید. با زهر. حوریه میگوید زهر. ماهی یک بار میشود. تصویرها تکرار میشوند، تکراری میشوند....