وقتی به کلبه بر میگشتند، غذا حاضر و آماده روی میز بود. تا این که روزی یکی از برادرها گفت: این طور که نمیشود. ما باید بفهمیم چه کسی این غذاها را برای ما میفرستند. برادر دیگر گفت: بله، ما باید او را پیدا کنیم و از او تشکر کنیم. بعد نقشهای کشیدند و قرار شد برادر بزرگتر در کلبه پنهان شود تا از ماجرا سر در بیاورد. او مدت زیادی منتظر شد، اما هیچ اتفاقی نیوفتاد، فقط باران میبارید و برگ درختان را تکان میداد. ناگهان، رعد و برق شد و پرندهای وارد کلبه شد و لحظهای بعد، پرندهی دیگری به دنبال آن به کلبه آمد وبلافاصله آن دو پرنده به دو دختر زیبا که لباسهای زیبایی به تن داشتند، تبدیل شدند. آن دو دختر دست به کار شدند و غذا درست کردند. برادر بزرگتر با تعجب به آن دو دختر نگاه کرد. او دلش میخواست با آنها حرف بزند و از راز آنها سر در بیاورد. اما همین که از مخفیگاه بیرون آمد تا آنها را غافلگیر کند، آن دو در یک چشم به هم زدن دوباره به دو پرنده تبدیل شدند و فرار کردند...
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 4.۴۴ مگابایت |
تعداد صفحات | 64 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۲:۰۸:۰۰ |
نویسنده | گروه نویسندگان |
مترجم |