سنِ، اتاق جمشید را نشان میدهد. اتاق با قالبِ مفروش. چند صندلی و یک میز کوچک در اتاق است. یک طرف اتاق میزتحریر قرار دارد، طرف دیگر چوبرختی بهدیوار نصب و چند تکه لباس مردانه و زنانه به آن آویخته است. در یک طرف اتاق نیز یک جعبه گرامافون و چند صفحه روی میز کوچکی قرار دارد. جمشید درحالیکه شلوار بهپا دارد و فُکل و کراوات خود را هنوز نزده مشغول شانه کردن سر خودش است.
جمشید: (درحالیکه جلوی آیینه ایستاده و سر خود را شانه میکند.) یک روز هم که تعطیل داریم باید منزل بمانیم و چرندیات خواهرها و زن برادرهای خانم را بشنویم. پرگوییها و ناز و غمزه خودش و صدای عروعر بچه کم است، و هر روز هم یک قبیله را خانم دعوت میکنند. یک روز خاله و خانم باجی، یک روز عمه و عموقزی، روز دیگر خواهرهای خانم ما را راحت نمیگذارند. این هم زندگی شد، آدم متصل توی خانه بنشیند و پُرچانگی زنها را گوش کند. این یکی از دامن خود صحبت میکند، آن یکی پلیسههای لباساش را نشان میدهد، دیگری دعوای بین خودش و هوویش را نقل میکند.