«صبحانۀ قهرمانان» نام انحصاریِ نوعی برشتوک صبحانه از شرکت جنرال میلز است. هر گونه استفاده از این عبارت در سراسر کتاب و برای عنوان آن نه مبنی بر ارتباط با شرکت جنرال میلز و بهرهمندی از حمایت ایشان است و نه به منظور بیاعتبار ساختن محصولات خوبشان.
فیبی هرتی، که کتاب به او تقدیم شده، به قول معروف، دیگر دستش از دنیا کوتاه است. فیبی بیوهای اهل ایندیاناپولیس بود که اواخر دورۀ «رکود بزرگ» با او آشنا شدم. آن زمان، فیبی حدوداً پنجاهساله بود و من شانزدهساله بودم یا در همین حول و حوش.
فیبی مایهدار بود، منتها چون در تمام دوران جوانیاش هفت روز هفته سر کار رفته بود، دیگر برایش عادت شده بود و دست از کار نمیکشید. او نکتههای منطقی و گیرایی در ستون «توصیههایی به عاشقان دلخسته» مینوشت، در روزنامۀ ایندیاناپولیستایمز، روزنامهای که زمانی معتبر به حساب میآمد، ولی حالا دیگر منسوخ شده.
منسوخ.
او برای فروشگاه زنجیرهای ویلیام اچ. بلاک آگهی مینوشت. کسب و کار این فروشگاه هنوز هم، در ساختمانی که پدرم طراحی کرده، رونق دارد. فیبی برای حراج تابستانۀ کلاه حصیری آگهی زیر را نوشت:
«این کلاههای حصیری اونقده مُفته که میتونید بخریدشون واسه سایبون گلهای رُز باغچهتون یا حتی رو هم بچینیدشون تا اسبتون بپره از روشون!»
ونه گات یکی نویسنده های مورد علاقمه. راحت چند تا شاهکار تو کارنامش داره. این کتاب رو به کسایی پیشنهاد میکنم که از داستان های علمی تخیلی با تم ظنز حال کنن. نمیخوام داستان رو اسپویل کنم فقط هم اینقدر میگم که یکی از شخصیت های اصلی داستان یه نویسنده ی علمی تخیلی نویس بهشدت نا موفقه که کتاباش فقط یه خواننده داره.
3
این کتاب رو کما بیش دوست داشتم ولی سلاخ خانه شماره ۵ و گهواره گربه خیلی بهتر از صبحانه قهرمانان بود البته چیزی از ارزشهای ونه گات دوست داشتنی کم نخواهد شد