به چه دل خوش کردم همین دیروز بود
زیر لب آهسته گفتم:
من به تبسم به ترانه
به همه واژههای عاشقانه
به خدا به شور و به نور
به کلام ساده و آمرانه
به شکوفه سپید ماهِ اردیبهشت
که نمیدانم
چه در بردارد
به ابرهای واژگونِ سپید در آسمان
به درخشش، به ستارهها
به شب و روز من که مثلِ دیوانههام و
دل، خوش کردم به...
این چه دلِ خوشی است؟
همه اینها کار زمانه است
خوب دیروز همان دیروز بود
و من امروز هم چنان درگیرم
و چرا امروز، هم مثل دیروز
پُر از دلخوشیهای ناب نیست
و نگرانتر از همه این حالِ من است
که نکند فردا هم
پُر از دِلِ شور باشد و دلشوره
و چه خوب میشود که فردا را نیز
پر از دلخوش کردنهای الکی بکنم!