رمان حاضر روایتگر زندگی زنی است که ناخواسته وارد جریانهای حزبی و سیاسی سالهای انقلاب گردیده و این مسئله تمام سرنوشت و حتی زندگی عاطفی وی را تحتالشعاع قرار میدهد. شناخت و سرانجام این زن توسط گروه سهنفره دوستانی که به قصد تفریح به یکی از شهرهای شمالی میروند صورت میگیرد. رمان بیش از هر چیز بیانگر تردید در انتخاب راه، همراه و مقصد در مسیر زندگی است. اینکه این زن در پایان به چه سرنوشتی دچار میشود و اراده و خواست وی بیشترین دخالت را در ایجاد وضعیت بغرنج وی داشته و یا شرایط اجتماعی و سیاسی سالهای اوایل انقلاب. در پایان داستان آنچه هویداست این است که چیزی که هر شخص به آن مبتلا میشود و برای آینده در آن مسیر قدم میگذارد تنها و تنها به انتخاب خود او وابسته است.