صدف، تنهایی و این قایق شکسته
تنها ارثیهی ما از این جهان بود
همهی آنانی
که گاهی با ما با میل
یک فنجان چای نوشیده بودند
مُرده بودند
یا در سقوط هواپیما
یا در تصادف قطار
و یا وفادار به سوگندی که در جوانی
به لب آورده بودند
وارد شهر نشدیم
میدانستیم
در این موقع شب کسی ما را نمیشناسد.