تصاویر رنگ پریده به دنبال تیتراژ بر پرده نقش میبندد. عباس با غم و اندوه به تصاویر مینگرد. تصاویری که به دلیل نگاتیو فاسد شده، بیرمق است و در مقابل فیلمهای ناطق نیز توان عرض اندام ندارد. اشک در چشمانش حلقه میزند. صدایش را میشنویم، آنگونه که گویی در ذهن او هستیم:
- با تمام تلاشها فیلم حاجی آقا آکتور سینما شکست خورد. بعد از دیدن فیلم ناطق دختر لُر، کسی علاقه به تماشای فیلم صامت ما نداشت. فیلم چهار روز بیشتر نمایش داده نشد.
وقتی چراغها روشن میشود همه سالن را ترک میکنند. عباس نیز خواسته ناخواسته از جا بلند میشود. فرشته باستانی را میبیند که روی صندلی نشسته و به پرده سفید مینگرد. سالن خالی و سرد و ساکت، حال و هوای غمانگیزی دارد. عباس به فرشته نزدیک میشود. چشمان سبز رنگ فرشته غمگین است و پر اندوه. عباس دست بر شانه او میگذارد.
- فیلم تموم شده. باید بریم.
فرشته به او اعتنایی نمیکند ولی از جا بلند میشود. به نظر میرسد که قوز پشتش بزرگتر شده است. به اتفاق عباس سالن را ترک میکنند. بیرون هوا تاریک شده است.