نازنین زخمی من! نامهات را که بر پر سیمرغ نوشته بودی خواندم و از ییلاقات اساطیریاش لذت بردم. پس از مدتهای مدیدی که از هجرت مژگان تو میگذرد و من دیگر کمکم از زیارت آوازت قطع حنجره کرده بودم، احساس میکنم هنوز خاطره درختی در رؤیای بیابانها به چشم میخورد. مثل مرگ، خوشحالم کردی! خبر فوت ناگهانی قلب تو غیرمنتظره بود. راستش را بخواهی من دیگر مجنون این وادیها نیستم و از لبهای خشک من تکلم چنین جنگلی برنمیآید. من پیرارسال دچار وفور تنهایی شدم و از آن زمان تا حالا سرطان عشق دست از قلبم برنداشته است.