

کتاب پدربزرگ همه چیز را نگفته بود
نسخه PDF
نسخه الکترونیک کتاب پدربزرگ همه چیز را نگفته بود به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره کتاب پدربزرگ همه چیز را نگفته بود
صبح که خواب بیدار شدم، پدربزرگ به دنیا آمده بود؛ اسمش را گذاشتیم "عباس" پدرم عکس پدربزرگ را قاب کرد، زد بالای بخاری. عصا و کلاهش را هم گذاشت کنار عکس پدربزرگ از توی عکس به کلاهش نگاه میکرد و حرص میخورد؛چون کلاهش خاکی بود. شب، عمو صادق با پسرشان، امیرعلی و همسرش، منیژه خانم امدند خانهمان. عمو صدق بعد از شما ر گوشم اذان و اقامه گفتند و با اجازه پدر و مادرم اسمم را گذاشت "عباس"
نظرات کاربران درباره کتاب پدربزرگ همه چیز را نگفته بود