مانی پسر آرام و گوشهگیری بود که ترجیح میداد تمام وقتش را در اتاق کوچکش پشت کامپیوتر بگذراند.
مانی خوهر یا برادری نداشت که بتواند با آنها بازی کند، فقط گاهی با دوستانش در حیاط خانهشان بازی میکرد.
مانی به بازیهای کامپیوتری علاقه زیادی داشت.
آن روز وقتی مانی برای خرید بازی جدید به داخل مغازه رفته بود، آقای سیوان به او گفته بود که این بازی مناسب او نیست و اگر این بازی را بخرد ممکن است اتفاقات عجیبی برا او بیفتد.