این قصه ممکن است حقیقت نداشته باشد، اما خیلیها عقیده دارند که پسر بچهای به نام جک مشهورترین غولکش دنیا بوده است. جک پسر کشاورز ثروتمندی بود که در یکی از شهرهای انگلستان زندگی میکرد. در آن زمان شاه آرتور بر انگلستان حکومت میکرد و غول عظیم الجثهای باعث ترس و وحشت مردم شده بود. غول در غار بزرگی زندگی میکرد و آنقدر زشت و وحشتناک بود که هیچکس حتی آنهایی که خیلی شجاع بودند، جرئت نزدیک شدن به غار را نداشتند. جک داستانهای وحشتناکی از غول شنیده بود. او شنیده بود که چگونه غول مردم را میکشد و میخورد. چگونه گلههای کشاورزان را میدزدد و آنها را در غار بزرگش انبار میکند، انباری که به اندازهی خزانهی شاه ارزش داشت. غول زندگی را برای مردم آن شهر غیرقابل تحمل کرده بود، به طوری که روزی مردم شهر جلسهای تشکیل دادند تا شاید راه حلی پیدا کنند. جک و پدرش هم در این جلسه حضور داشتند. پس از بحثی طولانی و بینتیجه جک پرسید: «به کسی که این غول را بکشد، چه جایزهای میدهید؟» حاکم شهر جواب داد: «تمام گنجینهی غول مال کسی است که او را بکشد.» جک فریاد کشید: «چه جایزهی خوبی! من شما را از شر این غول بدجنس راحت میکنم.» جک به همان اندازه که شجاع و دلیر بود، باهوش هم بود. او کلنگ و بیل و شیپوری فراهم کرد و فردای آن روز صبح خیلی زود به طرف غار رفت.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۰۵ مگابایت |
تعداد صفحات | 208 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۶:۵۶:۰۰ |
نویسنده | محمد شمس |
ناشر |