«انسان» به دلیل شدّت علاقهی خود به سرافرازی و نیکبختی خویش، نگران آیندهی مبهم و تاریک؛ لذا: حریص و کنجکاو به داشتن توانایی در تدبیر و تنظیم آن و خیر خود است:
(و إنَّهُ لِحُبِِّ الْخَیرِ لَشَدیدٌ.)
(و حقیقت این است که او (انسان) به آنچه که مطابق میل اوست (و گمان میکند که به نفع او میباشد) سخت علاقهمند است.)
(بَلْ یریدُ اْلإنْسانُ لِیفْجُرَ أمامَهُ.)
(حقیقت این است که انسان بر آن است که پیش روی خود را بشکافد (نسبت به آن باخبر باشد).)
و این در حالی است که «آینده»، آیندهی «گذشته» است؛ «آینده» جریان «گذشته» در پیش روست؛ پس دانستن گذشته در تدبیر آینده نقش جدّی دارد. این روند در فرهنگ و فهم الاهی از خلقت و شریعت، تعریف شده است؛ هم اجمالاً و هم تفصیلاً. و دانستن آن چه در همسویی و همراهی با آن، و چه در درگیری و مبارزه با آن سهم بسزایی دارد.
«حقیقت» تعریف خدای متعال از خود در متن و پیکرهی خلقت است، و رعایت شریعت اوّلاً اقتضای فطری انسان برای زیستن در پهنهی آن و ثانیاً لازمهی إلاّ و لابدّ نیل به معرفت آنحقیقت است؛ همانکه گرانترین گوهر در هستی و گمشدهی قلبی و باطنی انسان میباشد؛ که به دلیل فقدان آن، نفس او ملازم تشنگی و گرسنگی و تلخکامی و نگرانی و حسرت شده است.