کتاب «گفتوگو با پسرم درباره گرسنگی در جهان» نوشته ژان زیگلر است.
همانطور که از نام کتاب برمیآید، نویسنده در گفتوگو با پسرش به پرسشهای او درباره علتهای پیدایش فقر و گرسنگی، نقش جنگها، مزاحمت شرکتهای چندملیتی، دردسر دولتهای مستبد و عوامل آب و هوایی توضیح میدهد.
رفع گرسنگی بهعنوان یکی از مهمترین دغدغههای بشری همیشه مطرح بوده است، نویسنده این کتاب سعی داشته تا به برخی از سؤالات درباره این موضوع پاسخ دهد.
سؤالاتی همچون؛ چرا سالانه سی میلیون نفر از گرسنگی میمیرند؟ چرا صدها میلیون نفر از گرسنگی عذاب میکشند؟ مگر ثروت در همه جای دنیای امروز ما توزیع نشده است؟
برخی از عناوین مطالب این کتاب عبارتاند از منشأ گرسنگی، جنگ و گرسنگی، آلنده و سلاح غذا، سلاح غذا علیه مردم، پناهندگان زیستمحیطی و گرسنگی و طبیعت.
در بخشی از کتاب «گفتوگو با پسرم درباره گرسنگی در جهان» میخوانیم:
منشأ گرسنگی چیست؟
به دورترین دوران تاریخ هم که مراجعه کنی، میتوانی ریشههای گرسنگی را پیدا کنی. گرسنگی از بدو پیدایش انسان همراه او بوده است. دغدغه روزانه انسان عصر نوسنگی گرسنگی بوده است. قحطیهای مکرر مردم شهرهای اور و بابل را قلعوقمع میکرد. روستاهای یونان و روم باستان براثر قحطیهای دورهای خالی از سکنه میشد. در قرونوسطی میلیونها برده و کشاورز آزاد و شهرنشین همراه زن و بچههایشان از گرسنگی تلف شدند. در سراسر قرن نوزدهم، در چین و آفریقا و روسیه و امپراتوری عثمانی صدها هزار انسان بر اثر قحطی از بین رفتند. اما در طول صد سال اخیر، توانایی انسان در تولید محصولات کشاورزی به نحوی خارقالعاده پیشرفت کرده است. امروزه دیگر، آنچنانکه مارکس میگفت روی زمین «کمبود عینی کالا» وجود ندارد. دوره وفور است. اما ننگ گرسنگی از بین نرفته است. برعکس، گرسنگی به نحو تأسفباری افزایشیافته است. آنچه امروزه آدمها را از بین میبرد، نارسایی اجتماعی است، یعنی توزیع ناعادلانه کالاهای موجود. ازآنجاکه همه آدمها توانایی مالی لازم برای دستیابی به غذای کافی را ندارند، هرسال میلیونها نفر بر اثر گرسنگی میمیرند.