همه شخصیتهای این کتاب گویی درگیر رویارویی با زماناند؛ زمانی که پشت سر گذاشتهاند، زمانی که در آن به سر میبرند، و آمیزش این دو زمان به گونهای است که گاه تفکیکناپذیر مینماید. انگار در ساعت شنی زندگیِ آنان طوفان شن بهپا خاسته است: زمان میگریزد، متوقف میشود، دور خود میچرخد، ناپدید و سپس پدیدار میشود. اشباحی از گذشته ظاهر میشوند، چیزهایی که پیشتر متفاوت بودهاند اینک شبیه به هم به نظر میرسند. شخصیتهای داستان، با درک از کف دادن زمان، خود را همچون کودکی احساس میکنند که بهناگاه درمییابد بادِ بادکنکی که در دست داشته خالی شده است.
محل وقوع داستانها سر تا سر اروپاست، از برلین تا استانبول، از آشویتس تا بخارست. نویسنده، با خلق شخصیتهایی که گاه راوی داستاناند و گاه ماجرایشان روایت میشود، از اشخاصی جاافتاده و نسبتا مرفه سخن میگوید که میکوشند با مرور خاطرات بیشمار زندگی خود دستکم یک خاطره بیابند که نشان دهد زندگیشان را بیهوده نگذراندهاند.