درباره مجموعه تاریخ اعماق زمین، گریگور و نشانگان رمزی جلد 4
هار سال پیش، گریگور از سر بیچارگی تصمیم گرفته بود که راز عجیب و غریب خانواده را برای خانم کُرمیسی فاش کند. او تمام داستان را از زمان ناپدید شدن رازآلود پدرش در سهسال و نیم پیش بهطور کامل تعریف کرده بود. همینطور ماجرای تعقیب بوتز از راه دریچۀ اتاق رختشویخانه در تابستان گذشته و اینکه چگونه هر دو چندین کیلومتر به پایین "نیویورک"(۶) رفتند و بعد به سرزمینی تاریک و عجیب رسیدند که دنیای زیرزمینی نام داشت. سرزمینی که در آن انواع حیوانات سخنگوی غولپیکر، از سوسک و خفاش و موش صحرایی و عنکبوت گرفته، تا سایر گونههای مختلف و مردمان خشنی که یک شهر زیبای سنگی، به نام ریگیلیا ساخته بودند، زندگی میکردند. بعضی از موجودات دوستش بودند و بعضی دشمن، او همیشه در تشخیص این دو از هم مشکل داشت. گریگور تا به حال سهبار به این سرزمین رفته بود: بار اول برای نجات پدرش، بار دوم برای ملاقات با یک موش صحرایی سفید به نام "بین" و یکبار هم چند ماه پیش، برای کمک به جانوران خونگرم دنیای زیرزمینی تا راهی برای درمان طاعون بیابند.