روزها پشت سر هم میگذشت. تلفنهای خاله مرجان از سوئد یکی از برنامههایی بود که تغییری در آن حاصل نشده بود. کمکم روابط بعضی از دوستان و همکلاسیهایش با او بهتر شد. حتّی در این بین دو سه تا خواستگار اجق وجق هم برایش پیدا شده بود.
فقط به صرف اینکه او اقامت نداشت هر کسی به خودش اجازه میداد او را برای اقوام دور و نزدیک، زن مُرده و بچّهدار، خواستگاری کند. نگار عاقلتر از آن بود که از چاله خودش را توی چاه بیندازد. هر چند که ازدواج یکی از بهترین راههایی بود برای گرفتن اقامت. ولی آخر، اقامت به چه قیمتی؟