درباره این ربان سیاه که به قاب دنیاست و حکایت دختری که خاتون مغربی را دید
صدای صوت حزین قرآن میآید (آیاتی از سوره مریم) زنها ندبه کنان دم میگیرند و به صورت زخم میزنند، گرداگرد بستری (جنازهای) که ملافهی سفید رویش است میچرخند و سپس در دو طرف مینشینند. ترنج با لباس سپید وارد میشود و به عزاداران گلاب میپاشد و زیر لب قرآن میخواند
بانو: موسم عزا که میاد بند دلم پاره میشه... سیدمرتضی خواب میبینه، شمر افتاده به زندگیمون و مخالف میزنه زخم. دیگه ما نعش نیستیم، من به دار افتادم، سیدمرتضی به زار. سیدمرتضی خواب میبینه، من خواب سیدمرتضی رو میبینم. پیشخوانی روزامون شده سودای نخ سفید. نمیدونم تو پلک خواب ِ آنی ِ من چطور نخهای سفید قالی سرخ میشن.
بسم الله الرحمن الرحیم (صدای صوت قرآن میآید) تا این قالی از چله نیاد پایین ماتم به سر نمیاد. این قالی نذر ترنجه که به خواب تکلیفم شده.