و جایزه برای ماموری که هیولاهای جنایتکار بیشتری را در سال گذشته دستگیر کرد، تقدیم میشود به... مامور ازیریس تات!»
حاضرین در سالن هتل دورچستر کف زدند. ی ک مومیایی که خودش را در باندهای سفید پیچیده بود، از جایش بلند شد و به طرف صحنه رفت. فنگز اینگما، مامور مخفی خونآشام، که پشت میزی نزدیک صحنه نشسته بود، با ناراحتی مقدار زیادی از شیرمخلوط با طعم خون را بالا انداخت. دندانهای بلند نیشش به لیوان شیشهای خورد و صدا داد: «یک جایزه دیگر اسپوکی که از دست دادم.این جایزه حق من بود!