نقاشی خود نوعی زبان است برای تولید معنا یا بازنمایی معنا؛ همانطورکه زبان گفتاری از اصوات استفاده میکند و زبان موسیقیایی نت را به کار میبرد، زبان نقاشی از تصویر بهره میبرد تا بتواند چیزی را بازنمایی کند و معنایی را تولید کند؛ به عبارت دیگر، کلمات، نتها، حالتها، ژستها و تصویرهای خاص، بخشی از جهان مادی ما هستند؛ اما اهمیت آنها بیش از آنکه نشاندهنده این باشد که آنها چه هستند از این لحاظ مهم است که آنها چه میکنند؛ یعنی کارویژۀ آنها چیست؟ آنها معنا میسازند و معناهای پیشین را دگرگون و یا بازتولید میکنند. تصاویر دلالت میکنند و معنا میسازند. این تصاویر میتوانند در حکم یک رسانه عمل کنند؛ آنها مانند نمادها کار میکنند؛ بدین صورت که معناهایی را که ما میخواهیم منتقل کنیم، بر اساس نشانههایی «نمایندگی و بازنمایی» میکنند و افراد دیگر میتوانند آن معناها را کموبیش به همان صورت بخوانند، رمزگشایی و تفسیر کنند