ه خدا قسم ملولم من از این جهان که اینک
همه کس ز یاد برده که مراست هم خدایی
ز صراط راست گم شد، بشر ای نگار دلکش
بنگر به این ره اکنون که نمانده جای پایی
تو عروس پیر دنیا، که به رخ نقاب بستی
نفریبیام به عشوه، کنم این چنین دعایی
به شراب شوکرانی بستان تو جان ما را
که کسی ندارد این جا به حقیقت آشنایی