نیلبک در من محزون مینواخت و رفتن و ماندن برایم یکسان بود. بلیطی خریدم، دویست و پنجاه لیر و از مواجب پانزده روز که تازه دریافت کرده بودم صد لیر دیگر باقی ماند.
داخل ایستگاه شدم، از میان چراغها و لوکوموتیوها و بانگ باربرها گذشتم و سفر شبانهای را آغاز کردم ...