بهار در راه بود. قلههای کوهها هنوز زیر انبوه برف بودند و بعضی وقتها پشت پردهای از مه غلیظ پنهان میشدند؛ اما کوههای کم ارتفاع و دامنههای تپهها کمکم از زیر برف زمستانی سر بیرون میآوردند و گرمای خورشید را بر پیکرشان احساس میکردند.
فقط درختهای همیشه سبز هنوز شاخ و برگ داشتند. درختهای دیگر به تازگی جوانه در آورده بودند. پای درختها در چند ردیف، گلهای وحشی، از دل زمین مرطوب و خیس سر درآورده بودند؛ گلهای حسرت، گلهای زعفران. کمکم که گرمای ملایم خورشید بر زمستان دیر پای کوهستان غلبه می کرد، گلهای پامچال و نرگس و سنبل جنگل را فرش میکردند...