ای آینه هستی، ای پیکر پُرغوغا
چون بنگرمت بینم، ژرفات نشد پیدا
چون گوش سپارم بر، آوای درون تو
گه غلغل یک چشمه است، گه موج دل دریا
ادراک تو بس زیبا، هم سخت و شگفتانگیز
چون آتشی و چون برق یا یک تپش پویا
هردم به زبانی نو، آهنگ سخن داری
«گویی بنگر چونی، هم فانی و هم پایا
هر حسّ بد و نیکی، یک لحظه نمیپاید
از چیست گرفتاریت در بند منیتها»