غرض من از این کتاب، نوشتن شرح حال یا خاطراتم نیست، من همه چیزهایی را که در زندگی برایم پیش آمده، به شکلی در نوشتههایم مورد استفاده قرار دادهام. گاه حادثهای را که بر سرم آمده بهمثابه حکم گرفته و برای شرح آن یک سلسله حوادث اختراع کردهام، غالبا کسانی را که آشنایی دور یا نزدیکی با آنها داشتهام الگوی شخصیتهای حوادث خیالی خود قرار دادهام. واقعیت و افسانه در آثار من چنان در هم آمیخته است که خود نیز نمیتوانم آنها را از یکدیگر تشخیص دهم. ثبت واقعیت که تا کنون استفاده بهتری از آن کردهام، حتی اگر در خاطرم مانده بود، مورد علاقهام نمیبود. بهعلاوه واقعیتها بسیار بیروح جلوه میکنند. زندگی من متنوع و غالبا جالب بوده، ولی پرماجرا نبوده است. حافظه من ضعیف است. هرگز نمیتوانم یک داستان خوب را بهخاطر بیاورم مگر آنکه دوباره آن را بشنوم و سپس قبل از آنکه فرصت بازگفتن آنرا برای دیگری پیدا کنم، فراموشش کردهام. حتی قدرت بهخاطر سپردن لطیفههای خود را هم ندارم بهگونهای که دائما ناگزیر بودهام لطیفههای تازهای بسازم. این عدم توانایی، که خود نیز بدان واقفم، مصاحبت مرا برای سایرین کمتر از آنچه در غیر اینصورت امکان داشت، مطبوع ساخته است.