اتاق نشیمن خانهای قدیمی که بازسازی شده است و وسایل اندک آن نو و امروزی هستند. روی اثاثیه پارچه سفید کشیدهاند. صداهایی از بیرون میآید که مشخص است درمانگاهی همان نزدیکی است. از پنجره درخت بادامی دیده میشود پرشاخ و برگ. کسی کلید برق را میزند. روشنایی. مستوره زنی سی ساله با حسرت اتاق را نگاه میکند. کنار پنجره میایستد و به درخت بادام نگاه میکند. مردی وارد میشود. او آرمان است. سی و پنج ساله. مستوره پارچهها را از روی مبلها برمیدارد.