من در زلال چشم سیاهت شناورم
عطف است با شمیم تو بستان باورم
صبح از صبوح بوسه تومست می شوم
وین باده را به قیمت شاهانه می خرم
مدهوش گشتم از لبت آنسان که مدتی است
هشیار ومست گشته تو گویی برابرم
نالدغزل که تشنه وصف لب شماست
وای از عطش،دوباره گرفته است دفترم
رازنهفته ای است که باهرنگاه تو
یک جرعه ازخیال بریزد به ساغرم