ریگزار، سرابهای سیال، طوفان از یک جانب به صحنه میوزد، صدای شیههی اسبانی بسیار، حر ملبس به جامهی جنگی، تیر و تیردان و سپر و شمشیر مقوس عربی بر کمر، غرق در غبار، در متن طوفان میرود که طناب توجهش را جلب میکند؛ پیش آمده، طناب را با احتیاط تکان میدهد. با موج خوردن طناب در فضای صحنه آواهایی به گوش میرسد، طناب را مجدداً و این بار با شک و تردید تکان میدهد، آواها اوج بیشتری میگیرد. آواها لذت بخش و دلگشایند. تصمیم میگیرد به آواهاپاسخ بدهد.