همهی بازیگرا روی سن! همهی بازیگرا! لطفاً سریعتر! سریعتر! بسیار خوب. لطفاً نور صحنه رو بگیرید. برای سالن هم یه نور ضعیف کافیه... ضعیفتر!... خوبه!... ممنون! حالا از همهی شما که روی سن هستین تقاضا میکنم چشماتونو ببندین. کاملاً ببندین. سعی کنین به چیزی فکر نکنین. هیچ چیز. سکوت. تاریکی. سیاهی مطلق. حالا از زمین کنده میشین. بی اینکه تلاش کنین، کنده میشین. از زمین جدا میشین. جدا میشین و بالا میرین. نرم. نرم. انگار عروسکهای خیمهشببازی، همین حالا که دارین صدای منو میشنوین، از قید بندها، رها شدین. بیبندی بر دستها و پاها در فضایی که جز سیاهی چیزی نیست. معلقین. سرگردون. خوب گوش کنین! میگم سرگردون. پس با حسِ یه آدمِ سرگردون و معلق، حرکت کنین. نرم نرم حرکت کنین. سبک. بچرخید. بچرخید. آهنگ و ریتم صدای من باید زیر گامهای شما باشه. دقت کنین. این منم که به شما میگم چگونه باشین. فقط من. بسیار خوب! با من بیاین. بیاین. همونطور سبکبال. خوبه. خوبه. حالا سال هزار سیصد و بیست و نه هِه. یه سال پُر تنش. پُر حادثه. دقت داشته باشید. شما اومدین این سال رو ببینین تا در ایفای نقشی که در این نمایش به شما دادم، بهتر ظاهر بشین. نگاه کنین! خوب نگاه کنین! تهرون رو ببینین! تهرون رو بسازین! مردم رو بسازین! خیابونا، ماشینا، دکونا رو بسازین! بسازین و ببینین! فضای تهرون رو ببینین! خوبه! خوبه! خردادماه. صدایی میشنوین. بشنوین!