فرهنگ واژگان، خنده را واکنشِ «برانگیخته شده بهواسطهی یک امر خندهدار یا مضحک» تعریف میکند. اما آیا چنین است؟ میتوانیم از ابله داستایوفسکی یک گلچین کامل از انواع مختلف خنده را استخراج کنیم. یک مطلب عجیب: شخصیتهایی که در این کتاب از همه بیشتر میخندند، شوخطبعترینشان نیستند؛ به عکس، کسانیاند که اساسا فاقد شوخ طبعیاند. چند تا جوان خانهی ییلاقی را ترک میکنند تا در پارک گردش کنند؛ میانشان سه تا دختر هم هستند که «به شوخیهای اوگنی پاولوویچ مدام چنان مهربانانه میخندند که او شک برش میدارد که دخترها احتمالاً دیگر حتی به حرفهایش گوش هم نمیدهند». این شک «او را به خندهای ناگهانی انداخت». یک اظهارنظر ظریف: اول خندهی دستهجمعی دخترها که در همان حال که میخندند رابطهی خود را با علت خنده از دست میدهد و همچنان بیهیچ دلیلی ادامه مییابد؛ و بعد خندهی اوگنی پالوویچ (آن خندهی بهشدت نادر و بسیار ارزشمند) وقتی که درمییابد خندهی دخترها هیچ دلیل خندهداری ندارد، و خودش نیز به رغم غیابِ خندهدارِ امر خندهدار، شروع به خندیدن میکند.