درباره داستانهای نامور نامۀ باستان شاهنامۀ فردوسی جلد 15
استاد طوس خُطبه این داستان را با ابیاتی در ستایش شاهی بزرگ و رزمساز با سپاهیان نبرد آزموده و پیلان صفشکنِ بسیار، کشورگیر و نیرومند آغاز کردهاست، در مدح سلطان محمود غزنوی و چنانکه منش و روش اوست این شاه را به دو صفتِ بخشندگی و جهانستانی ستوده و در ضمن آن به مناسبت اشاره به گذشتن عمر خود از شصت و پنج و رسیدن آن به شصت و ششمین سال زندگی کرده و از سپید شدنِ مویِ سیاه و خم گشتنِ بالای راست و زردگونه گشتن رخسار لالهگون خویش یاد نموده و افزوده است که در پنجاه و هشت سالگی که هنوز جوان بوده و نیرومندی داشته است آوازی نهانی شنیده که فریدون دیگری با داد و بخشش پدیدار گردیده است. با راهنمایی دستور فرزانه شاه فضل بن احمد اسفراینی نامهای را که به نظم آورده بوده تا در روزگار پیری مدد امر معاشش باشد، به نام آن فریدون ثانی کرده است تا صاحب تاج و سریر دستگیرش کند، نظمی که از باد و باران ویرانی و از تابش آفتاب گزندپذیر نیست. پس خطبه را با دعا بر دوام دولتِ محمود و شادمانی دل وی و دل مردم انجمن از وی به پایان برده است و وعده داده که در نظم داستانِ پیکار کیخسرو دُرفشانی کند و در سخنوری جادویها به کار برد. و سرانجام چنانکه شیوه پسندیده اوست از گردش روزگار و از شگفتیها که بلند آسمان نو به نو دارد، از عزت و ذلتی که نصیب میسازد و اینکه بهره یکی را درد و رنج و دیگری را شهد و قند میگرداند سخن میگوید و آدمی را از آن تنبّه میدهد و سخن پایانی او که وصف الحال است اینکه چون عمر از شصت گذشت اگر شصت سالگی همانند شست ماهیگیری صیدگیر و سودآور هم باشد خردمند باید متوجه شکست و سستی که به دنبال آن است باشد، در هفتاد سالگی رنجها بیش و امیدها به یأس و نومیدی نزدیکتر میگردد، و در این حال است که مردمان باید در برابر رنجی که میبرند به کینهکشی و نازش به گنج و مال نیندیشند. از شاه کیخسرو سرمشق گیرند که با تدبیر و چاره انتقام خون پدر را از نیای مادری خویش گرفت اما با آن پیروزی، خود نیز در جهان نماند و جهان از او فرمانبری نکرد، رسم سرایِ سپنج همین است. باید کوشید و از رنج و زحمت حتیالمقدور دور ماند.