وسوسه، فراموشی، رهایی
این سه کاری بود که باید می شد تا کار رمان تجربه کودک و نوجوان به انجام برسد و من همین کار را کردم فقط همین سه کار را.
پیش از هرچیز باید وسوسه شان می کردم یا بهتر بگویم وسوسه نوشتن را به جانشان می انداختم. و انداختم. در چنین مواقعی باید خودت بایستی کنار. فقط کمی دورتر، تا وسوسه کار خودش را بکند. می دانم برای بعضی از ما سخت است این کار ایستادن و فق تماشا کردن.
دلواپسی کژ و مژ رفتنشان هستیم دلواپس افتادنشان زخمی شدنشان، دور شدنشان و... اما چاره ای نیست . این واهمه های بی نام ونشان را باید دور ریخت و کاهش داد.