آن که از هفت فرسخی دیده میشود
از شکارچیِ پنهانشده در دوربینی شاید ترسیده
یا از پهلوی چپِ آدم به آدمی نرسیده؟
تخمی که بلدرچیننمایی میکند از دور
گاهی پروانهای میزاید
گاهی مارمولکی که بدنش خالکوبی نشده
در هفتفرسخیِ این آغاز
شاید شده آغاز آغازی که نمیخواسته بشود آغاز
کارد نمیخواسته فرو برود رفته
چارقاچِ غرقه به خوناب دانهدانه خودش را رسانده به بیمارستان
باریدنِ برف باعث نمیشود که اورژانس چرخبهچرخ
سرش را بکند زیر برف
و پری استخری در هفتفرسخی زایندهرود از دوربین بزند بیرون
سنگ هم کلّهی میمونی را بالای درخت از هفتفرسخی ــــ
که میمونها بزنند زیر خنده
کارد سنگ دوربین وَ شکارچی
در هفتفرسخی اما ممکن است هفت هفتاد تکه نشود
و اتفاقها به خودشان بیایند و اتفاقاً
قالی پهن کنند طاقهطاقه
و به مهمانهای نیامده بگویند بفرمایید آن بالا