خانم فوستر تمام مدت عمر، ترس مرضی داشت. ترس جا ماندن از قطار، هواپیما، کشتی یا حتی نمایش. در موارد دیگر اصلاً آدم عصبیای نبود، اما فکر دیر رسیدن سر قرار آن قدر او را عصبی میکرد که به لرزه میافتاد. نه اینکه چیز مهمی باشد، فقط عضلهی گوشهی چشم چپش میلرزید. مثل چشمکی پنهانی. بدیاش این بود که تا یک ساعت بعد از نشستن در قطار یا هواپیما یا هر چیز دیگر هم این لرزش از بین نمیرفت.
خیلی عجیب است که در بعضی آدمها نگرانی سادهای برای موضوعی مثل دیر رسیدن به قطار میتواند به چنین درگیری ذهنی جدیای تبدیل شود. خانم فوستر دست کم نیم ساعت قبل از آن که به طرف ایستگاه قطار راه بیفتند، حاضر و آماده از آسانسور بیرون میآید، کلاه و کت و دستکش میپوشد و دیگر تاب نشستن ندارد. از این اتاق به آن اتاق میرود تا شوهرش که به خوبی از حال او آگاه است بالاخره از اتاقش بیرون میآید و با لحنی خشک و بیتفاوت میگوید که دیگر بهتر است راه بیافتند، نه؟
شاید آقای فوستر حق داشت از حماقت همسرش عصبانی شود، اما دلیل نمیشود که با معطل کردن عذاب او را زیاد کند. یادتان باشد که این کار همیشهاش بود، یعنی هروقت که میخواستند جایی بروند، زمان بندیاش به قدری دقیق بود، که فقط یکی دو دقیقه این طرف و آن طرف میشد. رفتارش هم به قدری متین بود که آدم باورش نمیشد که به عمد دارد زن بیچاره را زجر میدهد او میدانست که زن هیچ وقت جرأت نمیکرد سرش داد بزند و بگوید عجله کن. مرد سر این مسئله خوب ادبش کرده بود. همینطور میدانست که اگر بیش از اندازه معطل کند، او را به شدت از خود بیخود میکند. در سالهای آخر زندگی مشترکشان یکی دو مورد پیش آمده بود که انگار مرد میخواست به قطار نرسد تا حرص زن را در بیاورد.
داستان های کوتاه و قشنگی بودن با پایان هایی که ی طنز خاصی داشتن،رولد دال نویسنده ای بود که با کتابای کودکش میشناختم و خیلی دوستش دارم،خوندن داستاناش با سبک جدید برام جالب بود به بقیه کسایی که این نویسنده رو دوست دارن پیشنهاد میکنم
4
عجیب ترن داستانی بود که خوندم
این کتاب یا ناقصه یا رولد دال ننوشتهاش
باورم نمیشه ۴ تا قتل یه کتاب کردند!
من فکر میکردم کتاب کودکه، چون رولد دال بیشتر نویسنده کتابای کودکه
ولی بازم خوب بود❤️?
1
...دیگه دارم به این نتیجه میرسم کتابهایی که مهسا ملکمرزبان برای ترجمه و نشر انتخاب میکنه تلف و هَدَره. تجربه شد دیگه سمتِ انتخابهای این خانوم نرم؛ حتا اگه رولد دال بوده باشه.
4
من تابحال از رولددال کتابی نخونده بودم و برام خیلی جالب بود که فهمیدم فیلم های زیادی دیدم که بر اساس کتاب های این نویسنده مشهور ساخته شده است.
4
داستانهای کوتاه، جالب، غافلگیر کننده و شگفت انگیز که ذهن آدمو درگیر میکنه.و یه جاهایی واقعا استرس زا و نفس گیره.دوست داشتم.
4
خیلی برام جالب بود
و فکر کنم که در اینده بیشتر سراغ این داستان های استرسزا و جذاب برم.
4
سه تا داستان کوتاه ! واقعا شگفت انگیز بود با ترجمه ی بسیار خوب خانم ملک مرزبان