داستانهای حماسی بخش جالبی از دنیای ادبیاتاند و طرفداران بهخصوص خود را دارند. دنیای پادشاهان و شوالیهها داستانهای جذابی را به ادبیات اضافه کرده است. دیوید گمل نویسندهی انگلیسی قرن بیستم یکی از نویسندگانی است که در نوشتن این نوع داستانها تبحر زیادی از خود نشان داده است. شوالیههای بدنام تریلر جذابی از اوست که دنیای شوالیهها را با جادو ترکیب کرده و داستانی هراسآور و پر از صحنههای عجیبوغریب را در آن به تصویر کشیده است. خواندن شوالیههای بدنام مانند سفری به قرونوسطا اما در سرزمینی خیالی است که پر از نیروهای ماورالطبیعه و جادو است، اگر خواندن این کتاب را شروع کنید زمین گذاشتنش ساده نخواهد بود.
کتاب شوالیههای بدنام اولین بار سال 1989 با عنوان «knights of dark renown» منتشر شد. دیوید گمل نویسندهی مشهور انگلیسی این داستان را دربارهی سرزمینی خیالی به نام گابالا نوشته است. گابالا سرزمینی که شوالیهایهایی دارد که از هر مردی مردترند و از شاهزادگان بزرگتر. آنها قلبهایی زیبا داشتند و از نه پادشاهی دفاع کردند اما شوالیهها ناپدید شدند، دروازهی شیطانی بین جهانها آنها را در خود کشید و آنها دیگر بازنگشتند. فقط یکی ماند، مانانان.
زمین درگیر قتل و جادوی سیاه شد، مانانان تنها ماند، ترس و عذاب همهی وجودش را گرفته بود. خبر رسید که پادشاه هم درگیر جادوی سیاه شده و روحش مرده است و سلطنت ترور شروع شد. ترس و وحشت همهجا را فراگرفت و مانانان دیگر نمیتوانست ساکت بماند. او باید با ترس روبهرو میشد و برای جستوجوی همراهانش از دروازه عبور میکرد... اتفاقات هولناکی در انتظار مانانان بود...
داستان شوالیههای بدنام کتابی جذاب و خواندنی با داستانی قرون وسطایی است. داستانی هولناک و پرتنش که زندگی در قرون وسطا و رنجهایش را با جادوی جادوگران و نیروهای شیطانی مخلوط کرده و ماجرایی خلق کرده که مو به تن خواننده راست میکند. کتاب جذاب دیوید گمل تاکنون به زبانهای زیادی برگردانده شده و خوانندگان زیادی را در سراسر جهان به خود جلب کرده است.
دیوید اندرو گمل (David Andrew Gemmell) نویسندهی مشهور بریتانیایی متولد اول آگوست 1948 در لندن بود. او پدر نداشت و همین موضوع در کودکی ضربههای زیادی به او وارد کرده بود. بعدها ناپدریاش او را مجبور کرد بدون پنهان شدن پشت دیوارها و فرار کردن با زندگی مبارزه کند و در مقابل کسانی که آزارش میدادند بایستند. فلسفهای که زندگی گمل را تا حد زیادی تغییر داد.
او نوجوانی ناآرامی داشت و مشاغل عجیبوغریبی را انتخاب کرد و حتی چند بار با پلیس درگیر شد اما درنهایت مصاحبهای که مادرش ترتیب داده بود باعث شد او وارد دنیای روزنامهنگاری شود. پس از آن بود که دیوید گمل انرژی زیاد و قوهی تخیل فوقالعادهاش را روی نوشتن گذاشت. او اولین داستانش را سال 1970 نوشت اما نتوانست برای این کتابی که «مردی از میامی» نام داشت ناشری پیدا کند، او بعدها چندین بار این رمان را تصحیح کرد و از دوستانش برای بهتر کردن آن کمک گرفت و درنهایت اولین رمانش که نامش را به «افسانه» تغییر داده بود سال 1984 منتشر شد. این داستان شهرت زیادی برای او آورد و گمل به نوشتن داستانهایش ادامه داد.
گمل بیش از سی رمان نوشته است و تاکنون بیش از یک میلیون نسخه از آثارش در سراسر جهان فروختهشده است. او یکی از مشهورترین نویسندگان داستانهای خیالی قهرمانان و جنگاوران و پادشاهان است و در آثارش قهرمانان بزرگی را آفریده است. تفاوت قهرمانان او با شخصیتهای اساطیری در این است که آنها انسانهایی کامل نیستند و نواقص انسانی خود را دارند اما درعینحال وفادار و قدرتمندند و برای عزت و تعالی تلاش میکنند. از میان آثار دیوید گمل میتوان به کتابهای «پادشاه آنسوی دروازه»، مجموعه جان شانو (jon shannow)، مجموعه سنگهای قدرت، مجموعه ریگنات و ...اشاره کرد. او یک رمان با نام «شوالیه سفید، قوی سیاه» هم در کارنامه دارد که فانتری نیست و با نام مستعار راس هاردینگ منتشر شده است.
دیوید گمل سال 2006 درگذشت.
در سالهای اخیر تریلرها و داستانهای ترسناک با استقبال خوبی در ایران مواجه شدهاند و تعداد زیادی از مترجمان تلاش کردهاند بهترین تریلرهای جهان را برای خوانندگان ایرانی به زبان فارسی برگردانند. طاهره صدیقیان کتاب شوالیههای بدنام را به فارسی برگردانده و انتشارات کتابسرای تندیس آن را در اختیار مخاطب ایرانی گذاشته است. میتوانید نسخهی الکترونیکی این کتاب جذاب را از فیدیبو تهیه کنید و در موبایل خود داشته باشید و از هر زمانی برای خواندن آن استفاده کنید.
شوالیههای بدنام یک داستان جذاب و خواندنی است که میتواند گذر زمان را برای شما کوتاه کند. نویسنده با آمیختن واقعیت و خیال و با چاشنی وحشت فضایی جذاب و خاص برای مخاطب آفریده است که میتواند برای خوانندهی علاقهمند به سورئالیسم و همچنین تریلر بسیار جذاب باشد.
کتاب شوالیههای بدنام را میتواند انتخاب خوبی برای یک بعدازظهر طولانی روز تعطیل که کاری برای انجام دادن ندارید باشد. این کتاب 279 صفحه است و برای علاقهمندان به داستانهای بلند و پرهیجان یک انتخاب عالی است. انتخابی که میتواند چند ساعتی شما را از دنیای بیرون جدا کند و به دنیای ذهنی نویسنده ببرد.
ارین بعد از هفت روز سرگردانی در جنگل، خسته بود و پاهایش تاول زده بود. دوباره مجبور شده بودند در مقابل نیزهداران پیشروی شاه پنهان شوند و سه روز قبل به دهکدهای نابودشده با اجساد در حال فساد رسیده بودند. ارین نمیتوانست آن منظره را فراموش کند؛ آنها وجودش را از وحشت انباشته بودند و احساس تهوع داشت.
عبادی آنجا گشته بود و ردپاها را وارسی کرده بود. اونا از شمال و جنوب حمله کردن. صبح زود. آتیش صبحانه تازه روشن شده بود. دهاتیها جایی نداشتن فرار کنن. شاید ده دوازده نفر سمت مشرق فرار کرده باشن. ولی اسبها دنبالشون کردن. باید گرفتار شده باشن.
ارین گفت: «این کشت و کشتار بیمعنیه. چی میخواستن به دست بیارن؟»
عبادی شانههایش را بالا انداخت: «وحشت. اسلحه خوب باعث میشه مردم ازت بترسن.»
شیرا پرسید: «تو از این جور قصابیها اغماض میکنی؟ چهطور آدمی هستی؟»
عبادی پرسید: «معنیاش چیه؟ اغماض؟»
ارین توضیح داد: «یعنی با این کارها موافقی.»
«موافق نیستم. سوالو جواب دادم. چی به دست میآرن؟ زمان پدربزرگم، خان میرفت به جنگ و غارت شهرهای دشمن. میرفت به اولین شهر و بهشون اخطار میداد: تسلیم بشن و فقط ثروتشون رو از دست بدن؛ اگه بجنگن همه از بین میرن. دفعه اول اونا همیشه میجنگیدن. ولی بعد خان همه زندانیا رو میبرد بیرون شهر و هر مرد و زن و بچهای رو میکشت- به جز یکی. این یکی رو میفرستاد شهر بعدی. اونا زود تسلیم میشدن.»
شیرا گفت: «بازم کارش وحشتناک بوده.»
عبادی دستهایش را از هم گشود. «دنیا همین راهو میشناسه. خیلی از مردم حالا دارن از جنگل فرار میکنن خونوادههاشونو نجات میدن. اینجوری سپاه شورشیها کوچیک میشه. میفهمی؟ مشکل سپاه کوچیک کمتر از سپاه بزرگه. باید زودتر بریم سیتائرون.»
بعد از ظهر روز پنجم ارین کنار گذرگاه نشست و پاشنه پوتینهای سواریاش را نگاه کرد. یکی کاملا رفته و ساییده شده بود. دیگری درزهایش شکافته بود.
به شیرا گفت: «نگاهشون کن. میدونی چقدر میارزید؟»
شیرا خندید: «ارین بیچاره! زندگی جنگلی بهت نمیسازه»
عبادی هیس کرد: «ساکت باشین!» شمشیر کوتاهش را از غلاف بیرون کشید.
ارین پرسید: «چی شده؟»
سه مرد از زیر بوتهها بیرون پریدندو ارین به یک طرف شیرجه رفت و روی زمین غلت زد. از جایش پرید و دست به کمربندش برد، دو مهاجم دیگر روی پشتش پریدند و او را به زمین دوختند.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۲۵ مگابایت |
تعداد صفحات | 279 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۹:۱۸:۰۰ |
نویسنده | دیوید گمل |
مترجم |