احتمالا در داستانهای مختلف یا از زبان این و آن زیاد شنیدهاید که «داشتم فلان کارو میکردم یهو یه فکری به سرم زد» یا «یهو ناخواسته به ذهنم رسید این کار رو بکنم» و... اما حقیقت این است که این بار نه چیزی ناخواسته به ذهنمان رسیده و نه یکهو توی مغزمان جرقه زده. بلکه در یک روز اواخر زمستانی از قبل مشخص شده و با برنامهریزی، یک عده آدم که ما باشیم نشستیم دور هم و برای یک عده آدم که شما باشید نقشه کشیدیم. نقشهای که بتواند به سوال «تعطیلات خود را چگونه بگذرانیم؟» شما پاسخ بدهد و آخرش یک لبخند روی لبهایتان بنشاند.
خب، نتیجهاش چه شد؟! میخواستید چه بشود؟ شد همین چیزی که حالا مقابل چشمان شماست. طبیعی است که وقتی یک عده آدم عاشق ادبیات داستانی (منظورمان بر و بچههای نشریه کافه داستان است) با یک عده آدم عاشق کتاب الکترونیک (اینجا منظورمان بر و بچههای فیدیبو است) جلسه بگذارند تا برای یک سری آدم عاشق عید و تعطیلات (منظورمان شماست!) نقشه بکشند، نتیجهاش میشود ویژهنامهای نوروزی-داستانی، آن هم به صورت الکترونیک که میتواند با سیزده بسته هیجانانگیزش سیزده روز به یاد ماندنی را برایتان رقم بزند. امیدواریم آخر نقشهای که کشیدهایم به گنجی که همان رضایت شماست، برسد. نوروزتان مبارک.