سالها پیش که مادر ترزا توجه جهانیان را به فعالیتهای خود در هند جلب کرده بود، برای دیداری از غرب به این سوی جهان آمد. دیری نپایید که شگفتی همگان را برانگیخت. وی مصمم شده بود که دامنه فعالیتهایش را تا ایالات متحده نیز بگستراند و برای این کار، مأموریت خود را از نیویورک و شهرهای دیگر آغاز کرد و نهایتا آن را به سانفرانسیسکو رساند.
اکنون دیگر عادت کردهایم که خواهرانِ این مؤسسه نیکوکاری را در ساریهای سفید با حاشیه آبیرنگ در خیابانهای خود ببینیم. ولی اول بار که مادر ترزا تصمیم خود را اعلام کرد، سانفرانسیسکو غافلگیر و شگفتزده شد. به هر حال، او مادر ترزای کلکته بود نه مادر ترزای سانفرانسیسکو. ما میدانستیم که جهان سوم به او نیاز دارد ولی اینجا جهان اول بود و سانفرانسیسکو ثروتمندترین شهر در ثروتمندترین ایالت در ثروتمندترین کشور دنیا.
کسی مثل مادر ترزا در اینجا چه دیده بود که قرار دادن این شهر را در ردیف شهرهایی مثل دهلی، کلمبو و آدیس آبابا برای او موجه میساخت؟
هرگز پاسخی را که او به این پرسش داد فراموش نخواهم کرد. پاسخ او این بود: «آنجا آدمیانْ گرسنه قرصی نان معمولی بودند، اینجا گرسنه عشق و محبت و همدلی هستند؛ و این، فقری است عظیم که مردم را به رنجی شدید گرفتار میکند.»