نیمه شب، وقتی نوبت نگهبانی هرمیون شد برف میبارید. خوابهای هری در هم برهم و آزارنده بود: یکسره نجینی به خوابش میآمد و میرفت، ابتدا از درون انگشتری غولپیکر و ترک خورده، سپس از داخل تاج گل کریسمس. بارها وحشت زده از خواب پرید، با این اطمینان که کسی از فاصلهای دور، او را صدا زده، و با این تصور که صدای وزش باد در گرداگرد چادر، صدای گامهای کسی است. سرانجام در تاریکی از جایش بلند شد و به سراغ هرمیون رفت که جلوی در چادر کز کرده بود و در نور چوبدستیاش کتاب تاریخ جادوگری را میخواند. هنوز برف سنگینی میبارید و هرمیون از پیشنهاد هری استقبال کرد که گفت زودتر بارشان را ببندند و به سفرشان ادامه بدهند. همان طور که میلرزید و از روی لباس خوابش بلوزی پشمی میپوشید با هری موافقت کرد و گفت: ـ میریم جایی که محفوظتر باشه. یکسره فکر میکردم صدای کسانی رو میشنوم که بیرون چادر در حرکتند. حتی یکی دوبار به نظرم رسید که یکی رو میبینم. هری که داشت ژاکتی به تن میکرد لحظهای درنگ کرد و نگاهی به دشمنیاب خاموش و بیحرکت روی میز انداخت. هرمیون با چهرهای دلواپس گفت: ـ مطمئنم که به نظرم رسیده. مال بارش برف توی تاریکیه، باعث خطای دید میشه... ولی چهطوره برای اطمینان هم که شده، زیر شنل نامریی خود مونو غیب و ظاهر کنیم؟ نیم ساعت بعد، چادر را بسته بندی کرده بودند، هری جان پیچ را به گردن داشت و هرمیون کیف منجوق دوزیاش را محکم در دست گرفته بود که خود را غیب کردند. همان انقباض همیشگی وجودشان را فرا گرفت، پاهای هری از زمین برف پوش جدا شد و محکم به زمینی خورد که انگار یخ زده و پوشیده از برگ بود.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 424.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 399 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۳:۱۸:۰۰ |
نویسنده | جی کی رولینگ |
مترجم | ویدا اسلامیه |
ناشر | انتشارات کتابسرای تندیس |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۳/۱۲/۱۹ |
قیمت ارزی | 9 دلار |
قیمت چاپی | 54,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
سلام به به! بزرگترین نقطه قوت مجموعه هری پاتر داستان بی نظیرشه. واقعا مثلش وجود نداره! اینکه رولینگ از یه اتفاق تو کتاب دوم یا سوم یا چهارم یا پنجم یا ششم (مثلا نمیخوام اسپویل بشه:D) تو یه شماره دیگه استفاده میکنه و یه چیزی رو بیرون میکشه که قبلا از جلوی چشم خواننده و نویسنده حتی گذشته ولی یه اتفاق بزرگ و اساسی در دنیای جادوئه! چیزیه که یا خیلی هوش میخواد یا یه برنامه ریزی از قبل تعیین شده! تاثیر و تعریف عشق و نفرت اونم خییییییلی متفاوت تر و کاربردی تر از کلیشه هایی که شنیدیم و میشنویم...بدون اینکه تاکید بشه رو عشق و نفرت. عملی میبینه تفاوتشو.. ترسیم یه دنیای تاریک و فرقه شر، در صورتی که پیروز بشه و در مقابلش نیروهای جبهه خیر و یک دنیای جدید وسط یه دنیای دیگه! وخیلی چیزای دیگه که الان یادم نیست اینا نقاط قوتیه که ه. پ متفاوت میکنه.. برای همین طرفداران دو آتیشه داره.. برای اینکه تاثیری گذاشته رو ماهایی که زمان نوجوونی میخوندیم و بزرگ شدیم با این رمان که هیچی به این اندازه تاثیرگذار نبوده واقعا
نمیدونم چطوری توصیفش کنم.... فقط میتونم بگم که عالی بود . اگرچه مرگ کاراکترا خیلیی ناراحت کننده بود ، ولی به نظرم همینان که باعث میشن داستان واقعی به نظر برسه. خیلی خوب نوشته شده و از این که تموم شد ناراحتم. کاشکی خانم رولینگ ادامه ی این مجموعه رو مینوشت . مرگ فرد بسیار بسیار غمناک بود و براش گریه کردم( درسته داستانه اما خب اونایی که خوندن میدونن) . مجموعه در کل عالی تر از عالی و بسیار بسیار شبیه واقعیت بود درسته فانتزی بود . من کتاب دختری که ماه را نوشید رو به هم سن و سال های خودم یا بزرگتر پپیشنهاد میکنم اونم فانتزیه . من واقعا به جادو باور دارم و مطمئنم به همه رو میکنه و نه فقط به یه افراد خاص و فقط با چوبدستی و ورد و از این شر و ورا. اگه دقت کنید ، توی هری پاتر و یه عالمه کتاب فانتزی دیگه ، فیلم های فانتزی و... ، جادوی اصلی رو جادویی میدونن که سرشار از عشقه . و تا الان باید متوجه شده باشید که جادو = عشق . فکر کنم دارم چرت و پرت میگم . وای دوباره یاد فرد افتادم....
واییییی هری پاتر انقدر قشنگه که نمیتونم درک کنیم چطور جیکی رولینگ انقدر تخیل داشته که همچین چیزی رو خلق کرده راستی دوستان من یک نظریه دارم همونطور که میدونید ریتا اسکیتر نویسندهای در دنیای جادوگران بود که به خاطر برخی نوشته هاش به دنیای ماگل ها یا همون بی جادو ها تبعید شد به نظر من ریتا اسکیتر همون جیکی رولینگه و هری پاتر هم واقعیه و جیکی رولینگ/ریتا اسکیتر یک داستان واقعی رو نوشته آخه کسی نمیتونه انقدر نابغه باشه واقعا که داستان فوق العادهای هست
مرگ اسنیپ داغونم کرد بنظرم هری پاتر مجموعه قشنگیه اما خب گروه سنیش تا جلد۴ ام تا۱۳سال بیشتر نمیکشه جلد۵ به بعد موضوعات جدیتر میشن و مرگ کاراکتر ها واقعا اعصاب ادمو خورد میکنه اما ب نظر من تا جلد۴ رو فیلماشو ببینین بقیشو کتاباشو حتما بخونید
دامبلدور : دلت برای مرده ها نسوزه هری ! برای زنده ها دلت بسوزه و تمام کسانی که بدون عشق زندگی کردن ! .................... هری: پروفسور اینا واقعیه یا داره تو سر من اتفاق میافته!؟ دامبلدور: معلومه که تو سرت داره اتفاق میافته ولی دلیلی بر واقعی نبودنش نیست!
هر چه قدر این کتاب رو دوست داشته باشم و با عشق بخونم و چنان از خود بی خود بشم که وسط خوندن اطرافم رو نگاه کنم و بگم مگه همچین شاهکاری میشه . بعد فصل باز هم جنگل چنان تو ذوقم میخوره از ضعیف شدنش که کل مجموعه میشه یه قصه ی معمولی ولی باز یه مدت بگذره جادوش میگیرتم و یاد خاطرات خوبش میفتم حیف که سه فصل آخر اون شکلیه
من نمیدونم این جمله ی توبه کن و به خدا توکل کرد رو واقعا از کجا اوردن توی کتاب.....با اینکه فیلم این قسمت فوق العاده است ولی به نظرم کتابش افتضاح اومد...من واقعا طرفدار هری پاترم ولی به نظرم مترجم انقدر تغییرش داده که یه جاهاییش افتضاح شده بود...بخش آخر دوئل هری با ولدرمورت افتضاح بودد...
وقتی شروع میکنی به خوندن گذشت زمان رو اصلا حس نمیکنی توش غرق میشی... باورم نمیشه یکی بتونه همچین داستانی بنویسه
کتابش خیلی قشنگه اما ویدا اسلامیه خیلی سانسور شده است به نظر من پی دی اف کتابش رو از سایت جادوگران یا hp۷دانلود کنید خیلی بهتره
باحاله هم این کتابه هم این برنامهی خیلی معرکه ???????????????????????????????????????????????????????????? اینم بقیه ستاره هاش