پاهامون رو که روی برگ ها میذاریم از لذت این موسیقی ابدی، که از باریکه راهی که از پشت حیاط منزل ما به در منزل پدربزرگت می رسه پر میشیم. بیچاره نسل های نیومده ما که تو پدربزرگ هیچ کدومشون نیستی. تو کوچه پشتی خونه ماهیچ عشقی قرار نیست متولد بشه. تابستون که با گرمای ما شروع شده بود حالا داشت با عجله ما رو به وظایف مهم ترمون پرتاب می کرد.