مثل یک مار مضمحل شده ام در تقلای پوست اندازی
همه من وداع خواهد گفت در غم یک ردیف آوازی
آستان وقوع درد توام مثل چی توی گل فرو رفتم
توی حمام آفتاب من نقش خود را دوباره کن بازی
مست افتاده ام به دنبالت تازه انگار باردار شدم
هی توهم زدم در این الکل روحتان شاد حضرت رازی
خواب یک عده گوسفند سیاه شب و روز مرا به هم زده است
همه را قطعه قطعه کردم سرخ روبه روی دو چشم یک قاضی
بعد هر خواب هی جریمه شدم جرثقیل آمد از تنم رد شد
در توانایی تو شک کردم فکر کردم دوباره می بازی...