بسیاری از ما دربارهی سرخپوستها چیزهای زیادی شنیدهایم. در ذهن بیشتر ما تصویر سرخپوستها با آتش، چادرها و اسامی عجیب و نامعمولشان عجین شده است؛ اما امروزه سرخپوستها چگونه زندگی میکنند؟ بر سر قبایل و رسم و رسومشان چه آمده است؟ شرمن الکسی نویسندهی آمریکایی خودش یک سرخپوست اسپوکن است و تلاش کرده است در آثارش زندگی این مردم را منعکس کند. خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پارهوقت کتاب جذابی از این نویسنده است که در مدت کوتاهی به پرفروشترین کتاب نیویورکتایمز تبدیل شد. این کتاب خواندنی تصویر جدیدی از زندگی سرخپوستهای اسپوکن به شما ارائه میدهد. اگر این کتاب را در دست بگیرید به این سادگی زمین نخواهید گذاشت.
کتاب خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پارهوقت با عنوان اصلی «the absolutely true diary of a part-time indian» سال ۲۰۰۷ منتشر شد. این کتاب از زبان یک پسر چهاردهساله به نام آرنولد روایتشده که از سرخپوستهای اسپوکن است. داستان کتاب روایت زندگی او در قبیله و خروجش از آن و رفتن به واشنگتن است که در آن به مسائل و مشکلات مختلف پرداختهشده است.
کتاب خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پارهوقت نظرات زیادی را به خود جلب کرد. این کتاب برندهی جایزهی کتاب سال آمریکا شد و توانست جایزهی ادیسه را برای نویسندهاش به ارمغان بیاورد. خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پارهوقت تاکنون به چندین و چند زبان مختلف برگردانده شده و در سراسر جهان با استقبال خوبی مواجه شده است.
شرمن الکسی داستانش را در قالب چندین فصل آورده است. عنوان فصلهای کتاب خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پارهوقت به شرح زیر است:
باشگاه چشم کبودها
چرا مرغ اینهمه برای من مهم است؟
انتقام جزئی از اسم من است
هندسه همچین الکی نیست
امید در برابر امید
وقتی باید بری برو
چهطور باید با هیولاها جنگید
مشورت با مادربزرگ
هالووین
درمانده و آس و پاس پیش بهسوی عید شکرگزاری
خواهرم ایمیل میفرستد
درد و رنج گرسنگی
رقص، رقص، رقص
به کامپیوترت اعتماد نکن
بازی نفسگیر
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
مراسم شب عزل
قلب والنتین
مثل شیر وسط میدان
من و راودی دربارهی بسکتبال بحث جدی و دورودرازی داشتیم
کارنامهی سال اول دبیرستان
حالا که حرف لاکپشتها شد
راهنمای بحث
در پایان نیز بخشی به نام «مصاحبه با الن فورنی، تصویرگر کتاب» آمده است که خواند آن خالی از لطف نیست.
شرمن الکسی نویسندهی آمریکایی متولد ۱۹۶۶ است. اجداد او از سرخپوستان آمریکا بودند و نام قبیلهشان اسپوکن بود. شرمن الکسی با بورسیه در دانشگاه گونزانا درس خواند و درنهایت به دانشگاه ایالت واشنگتن رفت. او در دانشگاه واشنگتن دورههای نویسندگی خلاق را گذراند و در همین سالها نوشتن را آغاز کرد.
از میان آثار برجستهی این نویسنده میتوان به کتابهای «سرخپوست کش»، «ده سرخپوست کوچک»، «خشنترین سرخپوست جهان» و «پرواز» اشاره کرد.
شرمن الکسی یکی از نویسندگانی است که در سالهای اخیر آثار جذابی نوشته است. آثار او در ایران نیز ترجمهشده و با استقبال مخاطب مواجه شده است. نشر افق کتاب خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پارهوقت از این نویسنده را با ترجمهی رضی هیرمندی عرضه کرده و در اختیار علاقهمندان قرار داده است.
خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پارهوقت داستان جذابی است. شرمن الکسی در این داستان از زبان یک پسر چهاردهساله زندگی سرخپوستها و تغییرات آن در برخورد با زندگی سفیدپوستها را بیان کرده است. در این کتاب تصویرسازیهای جذابی هم وجود دارد که باعث میشود خواننده احساس نزدیکی بیشتری به شخصیت اصلی داشته باشد. این کتاب جذاب را بخوانید و از سفری به دنیای سرخپوستها لذت ببرید.
کتاب خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پارهوقت در دستهی کتابهای داستان آمریکایی قرار دارد.
کتاب خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پارهوقت مناسب برای گروه سنی بزرگسال است.
تعداد صفحات نسخهی چاپی کتاب 280 صفحه است که با مطالعهی روزانه 20 دقیقه میتوانید این کتاب را در 14 روز بخوانید.
کتاب خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پارهوقت جزو کتابهای حجیم و بلند با موضوع داستان آمریکایی است. این کتاب برای افرادی که وقت بیشتری برای مطالعه دارند و میخواهند درزمینهی داستان آمریکایی زمان بیشتری را به مطالعه اختصاص دهند انتخاب مناسبی است.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پارهوقت اثر شرمن الکسی بود. خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی داستان آمریکایی میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
امروز من و مادر و پدرم به گورستان رفتیم و قبرهای عزیزانمان را گردگیری کردیم.
به مادربزرگ و یوجین و مری سر زدیم.
مامان غذای پیکنیکی آورده بود و بابا ساکسیفونش را؛ بنابراین روز را خوب و خوش گذراندیم.
ما سرخپوستها خوب بلدیم چهطور یاد مردههایمان را زنده نگهداریم.
من حالم خوب بود.
پدر و مادرم دست هم را گرفتند و همدیگر را بوسیدند.
گفتم:«قبرستون که جای عشقبازی نیس.»
پدرم گفت: «عشق و مرگ. هرچی هست عشق و مرگه!»
گفتم: «تو دیوونهای.»
گفت: «دیوونهی تو.»
و بغلم کرد.
مادرم را هم بغل کرد.
اشک توی چشمهای مادرم حلقهزده بود.
صورتم را گرفت توی دستهایش.
گفت: «جونیور، من به تو افتخار میکنم.»
بهترین چیزی بود که میتوانست بگوید.
وسط یک زندگی دیوانه و مست آدم باید لحظههای خوب و هوشیار را غنیمت بداند.
خوشحال بودم؛ اما جای خواهرم خالی بود و هیچ اندازه عشق و اعتمادی جای خالیاش را پر نمیکرد.
دوستش دارم و دوستش خواهم داشت برای همیشه.
میخواهم بگویم معرکه بود. چهقدر شجاعت به خرج داد که آن زیرزمین را ول کرد و رفت مونتانا. پی آرزوهایش رفت، به آرزوهایش نرسید اما بهقدر خودش تلاش کرد.
من هم بهقدر خودم تلاش کردم و ممکن بود در راه این تلاش کشته شوم اما میدانستم ماندن در قرارگاه هم مرا میکشد.
اینها هم باعث شد برای خواهم گریه کنم. برای خودم گریه کنم.
اما برای قبیلهام هم بود که گریه میکردم. گریه میکردم چون میدانستم باز سالی پنج یا ده یا پانزده اسپوکن دیگر خواهند مرد و بیشتر این مرگها هم به خاطر عرقخوری خواهد بود.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 8.۸۹ مگابایت |
تعداد صفحات | 277 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۹:۱۴:۰۰ |
نویسنده | شرمن الکسی |
مترجم | رضی هیرمندی |
ناشر | نشر افق |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | the absolutely true diary of a part |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۳/۰۸/۱۸ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
قیمت چاپی | 55,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
این کتاب رو دوستم به عنوان هدیه تولد بهم داد . اولش ناامید شدم اما وقتی شروع کردم به خوندن , واقعا خوشم اومد . حرف های عادی ای میزد . اما تمام اون حرف های عادی اینقدر قشنگ بیان می شدند و کل داستان , اینقدر زیبا بود که من برای اولین بار معنی تمام این حرف های کلیشه ای ,مانند امید رو فهمیدم . ,خطر خراب شدن داستان بسیار احساسی , زیبا و با زبان طنز , درباره ی ملتی حرف میزنه که به بدبخت بودن عادت کردن اما یکهو یک نفر که در میان تمام قبیله کمترین احتمال رو داشت , به عنوان یک قهرمان بلند میشه و تصمیم میگره تمام ساختار ها رو بشکنه و با هم سرخپوستا و هم سفیدپوستا بجنگه . چون نمی خواد , مثل خواهرش , اینقدر در الکل غرق باشه که وقتی حتی همه ی زندگیش آتیش گرفت , نتونست حتی از خواب بدبختی بیدار بشه . می خواست ثروتمند به نظر بیاد , حتی اگه مجبور بود گرسنگی بکشه . . . می خواست بسکتبال بازی , کنه حتی اگر تمام قبیله اش , روبه روش وایمیستادن . حقیقتا این داستان رو میشه همردیف و بلکه بالاتر از شازده کوچولو و جاناتان مرغ دریایی قرار داد .
داستان درمورد نوجوان سرخپوستیست که پا به دنیای ناآشنای سفیدپوست ها میگذاره و تفاوت های فرهنگی،اجتماعی،اقتصادی وووو رو با توصیف های بامزش برامون میگه و واقعا احساس میکنی جونیور کنار دستت نشسته و داره این خاطره ها رو تعریف میکنه.لحظات شا د و غمگین کنار هم یه داستان شیرینو ساخته که خوندنش خالی از لطف نیست. از کاریکاتور هاشم نگذریم که خیلی بامزه بودن،اگه نوجوون باشی و این کتابو بخونی بی شک لذت میبری!اما از نظر من حتی ۱۸۰ساله هم باشی و بخوای این کتابو بخونی اصلا ازش سیر نمیشی!
کتاب انگیزشی زیبایی بود. پر از لحظات لبخند و گریه، زندگی و.مرگ..قلم روان نوبسنده و ترجمه کتابی که در اون جونیور، پسر سرحپوست که تا حدودی معلول جسمیه، تصمیم میرگبذعدر پیله تعصبات قومی و قبیله ایش مونیم و برای پیشرفت به جاهابی دیگری حتی منطقه سفید پوستهای نژاد پرست مهاجرت کنیم(البته یک مهاجرت مدرسه ای). حتی اگه یک روزی شتر گاو پلتگ باشیم و هیچ کدوم قبولمون نداشته بشن. با شجاعت، با مستهتی گره گرده، سخت کوشی و اعتماپ به نفس
خیلی زیبا و دلنشین بود، ترجمه خیلی عالی، کتاب در مورد یک پسر سرخپوست ک با توصیه یک نفر تصمیم می گیره جلو بره و در این حین اتفاقات خوشآیند و ناخوشآیندی پیش میاد ک جالبناکند، انتهای کتاب هم یک مصاحبه با تصویرگر کتاب هم هست...
بسیار زیباست شما با داستان کتاب حرکت میکنی و با نویسنده گام به گام میشوی و در لا به لای آن آموزش می گیری و با ان می خندی و گریه میکنی و دیگر نمی توانی رهایش کنی کتاب روان و بسیار ساده والبته پر احساس پیش میرود خوشحالم که این کتاب را خواندم
یکی از قشنگترین کتاب هایی بود که خوندم و از همون اول ادبیات کتاب و داستانش آدم رو جذب میکنه، متنی ساده به دور از کلکات قلمبه سلمبه! و داستانی که غم رو به شکل طنز روایت میکرد و در واقع طنز رو به معنای واقعی داشت. برای سلیبهی من کلب جالب و لذت بخشی بود.
شرمن الکسی یه طنزپرداز دورگه فوقالعاده است و &#۳۴;خاطرات یک سرخپوست...&#۳۴; قطعا از نقاط قوت کارنامهاش محسوب میشه. جدای از خود داستان، قالب ترکیبی داستان و تصویر تونسته پتانسیلی رو از دل کتاب بیرون بکشه که اون رو به یه روایت غیرقابل تکرار در سایر قالبها تبدیل کرده.
رمان خوشخوانی است . البته مخاطبش گروه سنی نوجوان است و از مطالعه آن بیشتر لذت می برند . به نظر من زبان راوی یک جاهایی برای یک نوجوان ۱۴ ساله خیلی خوب در نیامده ولی در کل یک رمان خوب است . پیشنهاد کردم که دخترم هم آن را بخواند.
این کتاب جزو معدود کتابایی که همیشه تو ذهنم میمونه و خوندنش به همه پیشنهاد میکنم شادی ، غم ، عشق ، ناامیدی و ... بطرز زیبایی در بستری از نگاه طنز در کنار هم قرار میگیرند