از پلها به مرگ میگذرم
در این روزهای سگی
از خیابانها
و از اینهمه میدان به مرگ میرسم
مسافرکشهای محله دیگر نام من میشناسند
میدانند که هر روز از چه اینجا میآیم
این نیز داشته باشید:
مسافرهای این گذر همه اینگونه میگذرند
باز بینتیجه و با نانی در بغل
من با تو مینشینیم
من با تو واژههای هم سیاه میکنیم
از این روزهای سگی به مرگ میرسیم
و اسماش مثلاً زندگی میگذاریم
در این روزهای سگی
کاش گرگی از دور میآمد
کاش با من سگی به مرگ میرسید