عمریست در بهشت مخوفی شبیه خاک، دست مرا شهامت چیدن نمیدهی
آوارهام، به خاطرهی کفشهای من،آیا پلی برای رسیدن نمی دهی؟
تصویر مینیاتوری شعرهای من! از قالب موازی این بیت ها درآ
نحو تمام وسوسه ام را به هم بزن،حس کن که شعرهای مطنطن نمی دهی
من خسته ام،تمام غزل را دویده ام،یک ثانیه کنار همین جمله ام بمان
فنجانی از زلالی ی چشمان قهوه ات،لبهات را برای جویدن نمی دهی؟