حالا شوخ قلمدانش را از پر شالش بیرون میکشد. شنگ هم همین کار را میکند و سپس بدون هدفگیری قلمها را بهسوی هم پرتاب میکنند و درحالیکه پیوسته جا خالی میدهند «من ـ من ـ من» میگویند تا وقتی که در قلمدان آنها دیگر قلمی باقی نماند. سپس چمباتمه مینشینند و کز میکنند و زانوی غم بغل میگیرند....