حداکثر مرزهای قدرت قانونگذاران محدود به خیر و صلاح همگانی جامعه است. هدف نهایی چنین قدرتی چیزی جز مراقبت نیست، و از این رو، هرگز نمیتواند حقی برای نابودی، به اسارت درآوردن و یا از روی طرح و نقشه فقیر و تهیدست کردن رعایا داشته باشد. الزامات قانون طبیعت در جامعه متوقف نمیشود، بلکه تنها در بسیاری موارد به قوانین انسانی نزدیک و کیفرهای شناخته شده به آن اضافه میشود که مراقبت و نظارت بر آن قوانین را تقویت کند. از این رو قانون طبیعت قانونی ابدی برای همه انسانها، قانونگذاران ود یگران است مقررتی را که قانونگذاران برای اعمال و رفتار دیگران و خود وضع میکنند باید با قانون طبیعت یعنی با خواست خداوند هماهنگ باشد از آنجا که این قانون حکم یک بیانیه را دارد و بنیان و اساس قانون طبیعت حفظ و مراقبت از نوع بشر است هر حکم انسانی که علیه آن باشد نمیتواند خوب یا ارزشمند به شمار آید.
یکی از مهم ترین متن های کلاسیک فلسفه سیاسی که بعدها مورد توجه اندیشمندان بزرگی قرار میگیره من جمله مارکس. خوندنش برای کسی که به دنبال فهمیدن خواستگاه دولت و حیطه های اون هست بشدت توصیه میشه