
سر کار خانم، آلا رسولی آیا وکیلم شما را به عقد دائمی جناب آقای کاوه کیهان در بیاورم؟ صدای بلند عاقد، در گوشم طنین انداز میشود و گویا روی دور تکرار قرار گرفته که کنار گوشم بارها زنگ میخورد! لرزش بدن دخترکِ کنار دستی ام به وضوح پیداست و از چشمهای تیز بینم دور نمیماند. شاید میترسد زیر شرطو شروطمان بزنم! اما نمیداند به خاطر گذشته ی تلخی که تجربه کرده ام، بیزارم از جنس هر چه زن و دختر است. سکوتی محض تمام دفتر ازدواج را فراگرفته است! عاقد منتظر است و وکالت میخواهد. وکالت برای چه؟ برای ازدواج با من؟ منی که حتی تکلیف خودم را نمیدانم! - سرکار خانم آلا رسولی ، برای بار دوم عرض میکنم آیا به بنده وکالت میدهیدکه شما را به عقد دائمیِ جناب آقای کاوه کیهان در بیاورم؟ حوصله ام ته کشیده و دیگر تاب و توان شنیدن این جمله ی تکراری را برای بار دیگر ندارم. بدون اینکه اجازه بدهم عاقد برای بار سوم سوالش را مطرح کند، با آرنج دستم ضربه ای آهسته به دست دخترک کنار دستی ام وارد میکنم.. گویا ضربه ام کاریست، زیرا بالاخره از شُک اتفاقات پی آمده ی این مدت، درآمده و سکوتش را با بله ای که گویی صدایش از ته چاه به گوش میرسد، میشکند! تنها کسانی که دست میزنند و خوشحالی در چهره شان نمایان است، کامیار رفیق شفیق من و مادر زنِ هر چند صوری من است.
| فرمت محتوا | pdf |
| حجم | 1.۸۷ کیلوبایت |
| تعداد صفحات | 244 صفحه |
| زمان تقریبی مطالعه | ۰۰:۰۰ |
| نویسنده | فاطمه مشایخی |
| ناشر |