
بخشی از کتاب
در شهر باصفای شیراز پسری بود که علاقه زیادی به ساز تار داشت. نام آن پسر برزو بود. پدر او نوازنده تار بود و برزو با نوای تار از کودکی آشنا بود. او همیشه دوست داشت مانند پدر نوازنده خوبی شود.
پدر برزو برای اجرای کنسرت ها با دوستش زیاد سفر میکردند در یکی از این سفرها موقع برگشت به شیراز ماشین آنها در جاده تصادف میکند و پدر فوت میکند. مادر و برزو از این اتفاق بسیار غمگین میشوند و زندگی آنها تغییر میکند. برزو روزها به مدرسه میرفت و عصرها از سکوتی که در خانه بود دلگیر میشد. یک روز ساز قدیمی و شکستهی پدر را برداشت و روی سیمهای آن دست کشید. دلش برای پدر و نوای ساز خیلی تنگ شده بود. مادر که این صحنه را دید تار را از او گرفت و آن را به زیر زمین برد و به برزو گفت دیگر هیچ کس در خانه ما تار نمینوازد. و از آن پس کلا موسیقی را قدغن کرد .اما برزو تسلیم نشد. یک روز پولهای ماهیانهاش را که در طی یک سال جمع کرده بود برداشت و به فروشگاه آلات موسیقی رفت و یک تار خرید. او هر روز یواشکی به زیرزمین میرفت و سازش را برمیداشت و می نواخت اما چون بلد نبود صدای تار فالش میشد. روزی برزو مردی را در گروه موسیقی خیابانی دید که در آن گروه تار مینواخت. صدای نواختن او چنان به دل برزو نشست که دوست نداشت اجرا تمام شود. بعد از آن که کنسرت پایان یافت برزو پیش آن مرد رفت از او پرسید:«استاد اسم شما چیست ؟»
مرد از شنیدن کلمه استاد جا خورد و با صدای لرزان و کمی آرام جواب داد: «بهادر هستم. با من کاری داری؟»
برزو گفت: «بله. من از تار زدن شما خیلی لذت بردم. میخواستم بدانم میتوانید به من آموزش تار بدهید؟»
بهادر کمی مکث کرد و بعد گفت: «بله میتوانم آنچه را که بلدم به تو یاد بدهم فقط باید شاگرد خوبی باشی.»
برزو خوش حال جواب داد: «بله مطمئن باشید.»
| فرمت محتوا | mp۳ |
| حجم | 21.۴۵ کیلوبایت |
| مدت زمان | ۱۵:۱۶ |
| نویسنده | سونیا شاه بوداغیان |
| گوینده | مریم بستان بان |
| گوینده دوم | مهدی رضایی |
| گوینده سوم | علی فخاری |
| گوینده چهارم | آرمان رضایی |
| ناشر | چوک |
| زبان | فارسی |
| تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۸/۰۷ |
| مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |