هـرچه جـلوتر میروم صـدای آنها کـمتر و صـدای موسیقی پخش شـده در کـافه بیشتر میشود. زیباست و چـون میترا نیست تا کنفرانسی در باب آهنگ ماشین آشغالی ارائه دهد، در نادانی خودم با خیال راحت فقط لذت میبرم. دختری با موهای نارنجی و چتریهای بامزه به استقبالم میآید. با لبخند نگاهم را دور تا دور کافه میچرخانم. پارسال که خیلی اتفاقی گذرم به این کوچه افتاد، زمانی که باید بالاجبار در انتظار یکی از همکلاسیهای به شدت بدقولم میماندم، سرکی به اینسو کشیدم و چون به شدت خاص بود آدرسش در خاطرم ماند. البته که آن روز به دلم ننشسته بود! محيط تاریک و هوای سنگین شده از بوی دودی، که انشاالله فقط سیگار بوده باشد، عمیقا توی ذوق میزد و از آنطرف هم موسیقی ناخوشایندی که پخش میشد، بیشتر آدم را عصبی میکرد. البته خودشان مشکلی نداشتند و فکر میکردند عجب جای خفنی هم دارند! درنتیجه چون در این دستهبندی فقط من ناراضی بودم، تشخیص اینکه میان ما، من آدم نبودم یا آنها را به خود خدا سپردم.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 1.۸۸ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 357 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۰:۰۰ |
نویسنده | ف. صفایی فرد (دنیا) |
ناشر | آترینا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۷/۱۵ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |