کتاب عمارت سوخته، رمانی جذاب و خواندنی در ژانر وحشت از مرضیه کاظمی است. آرش، شخصیت اصلی رمان عمارت سوخته است که برای مراقبت از مادربزرگش به روستای محل زندگی او میرود و درگیر ماجراهایی میشود. دربارهی کتاب عمارت سوخته کتاب عمارت سوخته، داستان جوانی است که به پیشنهاد خودش و برای مراقبت از مادربزرگ پیرش که به تازگی بیمار شده است، به روستای محل زندگی او میرود. او باید تمام تلاشش را بکند تا امسال حتما در کنکور قبول شود. در غیر این صورت باید به سربازی برود. اما تجربهی دور و جدا زندگی کردن از خانواده را نداشته است. در حقیقت حالا مسئولیت بزرگی روی دوشش است. مراقبت و نگهداری از مادربزرگ پیرش، آن هم در روستایی که حتی امکانات اولیه زندگی را هم ندارد. اما سفر آرش او را درگیر ماجراهایی میکند. او جذب عمارت سوخته روستای مادربزرگش میشود و میخواهد برای عکاسی به آنجا برود اما دوستش او را از رفتن به آنجا منع میکند و... کتاب عمارت سوخته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم اگر به مطالعهی رمانهایی در ژانر وحشت از نویسندگان ایرانی، علاقهمند هستید، کتاب عمارت سوخته توجه شما را به خود جلب میکند. جملاتی از کتاب عمارت سوخته درست پشت خانهی عزیز بـودیم کـه بـه سـاختمان نسـبتاً بـزرگ و مخروبهای که کمی دورتر بود اشاره کردم و گفتم: «ایـنجـا خـوب تـوی ذهنم مونده. همیشه دلم میخواست برم داخلش را ببیـنم ولـی هربـار پدرم اجازه نمیداد و میگفت حق نداری بری اونجا»... مـیترسـید آوار بریزه روی سرم. از اینکه خاطرات کودکی برایم زنده شده بود احساس شوق میکردم. به سمت آن ساختمان که بیشباهت به یک عمارت شاهانه نبود پـیش رفتم که سلمان پشت سرم دوید و دستم را گرفت و گفت: «کجا؟!» به طرفش برگشتم. وقتی نگاهش کردم حس کردم کمی نگران است، شاید هم ترسیده بود. با تعجب گفتم: «خـب مـیخـوام بـرم داخـل اون عمارت را ببینم چطوریه! چندتایی عکس بگیـرم. از بچگـی بـرام معمـا شده که داخلش چه شکلیه.» سلمان دستم را کشید و گفت: «اونجا نرو!» با تعجب گفتم: «چرا؟!» کمی مکث کرد و گفت: «خب آخه اونجا خیلی مخروبه است؛ اگه بری داخل احتمالش زیاده که روی سرت خراب بشه.» درحالیکه سعی میکردم دسـتم را از دسـتش بیـرون بیـاورم گفـتم: «حواسم هست، با احتیاط قدم برمیدارم.» دوباره خواستم به طرف آنجا بروم کـه بـا دسـت دیگـرش دسـتم را محکم گرفت و هراسان گفت: «آرش بهت میگم اونجا نرو!» با حیرت نگاهش کردم. کمی عصبی شده بودم ولی خـودم را کنتـرل کردم و گفتم: «آخه چرا؟!» «نمیدونم ولی نرو.» -«تا نگی چرا، قبول نمیکنم... آخه گفتم که با احتیاط میرم... نترس!» وقتی دید مصمم هستم گفـت: «راسـتش دلـیلش فقـط خرابـه بـودن اونجا نیست. الان سالهاست که کسی پـا تـوی اون عمارت نگذاشته. اهالی جرأت نزدیک شدن به اینجا را ندارند. بعـد از سالها کسی حاضر نشده توی اون زندگی کنه یا حتی خرابش کنه و از زمین به این بزرگی استفاده کنه و یک خونهی دیگه بسازه.»
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 1.۳۲ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 180 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۰:۰۰ |
نویسنده | مرضیه کاظمی |
ناشر | انتشارات طلایه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۷/۰۹ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 200,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |