
اگه زورم مـیرسید دسـت مـیانـداختم گـردن اسـتاد و خـفهاش میکردم. ساعت سه بعدازظهر به خاطر این کچل موندم دانشگاه و دارم شرشر عرق ميريزم. مابقی کلاسها از هفتهي پیش تموم شده بود اما این آقا میخواست نونش حلال باشه و به زور بره تو بهشت. ترانه با آرنج به بازوم زد. با حرص نگاهش کردم.- دستم رو شکوندی! چته؟ انگشت اشارهاش رو جلوی صورتش چرخوند. - همه چیم میزونه؟ - آره خبر مرگت.
| فرمت محتوا | pdf | 
| حجم | 1.۷۹ کیلوبایت | 
| تعداد صفحات | 432 صفحه | 
| زمان تقریبی مطالعه | ۰۰:۰۰ | 
| نویسنده | دل آرا دشت بهشت | 
| ناشر | آترینا | 
| زبان | فارسی | 
| تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۷/۰۲ | 
| قیمت ارزی | 6 دلار | 
| مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |